از خاطرات و تجربیات دیگراناسنادترکمن صحراتورکمن صحرادوره پهلوی دومرویدادهاسیاسی

سند تازه یاب: نقشه ترور غلامرضا پهلوی توسط پارتیزانهای تورکمن

مرکز مطالعات تورکمن- بعداز ترور ناکام استوار نایب نیازی (قاتل آنه گلدی به سال 1311) توسط نوه وی بأشیم (پسر چوفان سردار) این بار پس از سالها فرزندان آنه گلدی (چارشم و حیدر) نوک تیز انتقام را مستقیم علیه خاندان پهلوی نشانه می گیرند و در مهر 1334 دو تیم عملیاتی، یکی به رهبری چارشم و دیگری به رهبری حیدر تشکیل می شود. آنها ابتدا مقر شاهپور غلامرضا پهلوی در شهر کلاله را مورد شناسائی قرار می دهند. آنها در شب ششم مهر به ساختمان مورد اسکان شاهپور مسلحانه حمله می کنند. در تیم عملیاتی اول چارشم (پسر آنا گلدی)، احمد پسر یارمحمد، قربان بردی و تاشلی که مسلح به پنج لول و ششلول و برنو کوتاه بودند قرار داشت در تیم عملیاتی دوم، حیدر (پسر آنه گلدی)، قلیچ فرزند ارازمحمد که مسلح به اسلحه کمری و پنج تیر روسی بودند، از راه دیگر به گروه اول ملحق می شود، که متأسفانه این عملیات در نتیجه باخبر شدن ژاندارمری با شکست روبرو شده اعضای گروه ضربت اول دستگیر می شوند. پس از شکست عملیات تیم اول، تیم دوم نیز ناچار عقب نشینی کرده به درون جنگل می گریزند.

گزارش عملیات فوق در تاریخ دهم مهر 1334 توسط رکن دوم شعبه دوم امنیت ژاندارمری بصورت محرمانه- مستقیم به وزارت کشور ارسال می شود.

بعداز این واقعه فشار بیتشری به خانواده آنه گلدی عاج وارد می شود که در زیر بخشی از گزارش شهربانی گرگان را می آوریم.

تهیه و تنظیم: آ.گلی

مدیر مرکز مطالعات تورکمن

سوئد. 17 ژانویه 2024


از مبارزات ملی ملت تورکمن

قیام آنه گلدی سردار( آج) و ترور وی

تورکمن صحرا بعلت قرارداشتن در مرز دو نظام کاملا متضاد یعنی سرمایه داری و کاپیتالیستی غرب حاکم بر ایران و نظام سوسیالیستی شوروی در تورکمنستان شوروی دائما تحت فشار انواع و اقسام تحریکات و شانتاژهای سیاسی قرار می گرفت. تحریکات همراه با سرکوبی و قشونکشی های متعدد علیه تورکمنها بویژه پس از تقسیم سرزمین آنها بین ایران (صحیح تر انگلستان) و روسیه تزاری در 9 دسامبر 1881 موسوم به قرارداد “آخال”، بوقوع پیوست دائما افزایش می یافت.

وقوع انقلاب مشروطه ، اعلام فرمان مشروطیت توسط مظفّرالدین شاه و تشکیل مجلس شورا، چاپ و نشر روزنامه ها با عقاید آزادیخواهانه… سبب تحولاتی نه تنها در کل ایران بلکه در سرزمین تورکمن را نیز بدنبال آورد. روسیه برای تحکیم منافع خویش در شرق دریای خزر کنسولگری خویش را در استرآباد (گرگان فعلی) گشوده به کمک نیروی نظامی خویش (قزاق ها) تحکّم نظامی خودش را به رُخ می کشید.

با انعقاد قرارداد 1907 (تقسیم ایران بین روسیه و انگلستان) دیگر هیچ نیرویی جلودار قزاق های روس نبود. آنها حتی امور تجاری و گمرگی منطقه را نیز در دست خود گرفتند. در تپۀ مشرف بر برج گنبدقابوس اداره کمیسیون روس و ایران قرار داشت که بر امور تجاری و گمرکی نظارت می کرد. این کمیسیون روس دارای زّاردخانه نیز بوده و سلاح در آنجا نگهداری می شد. با کوچانیدن مالاقانهای روس به گرگان و غصب اراضی مرغوب تورکمن صحرا توسط روسها، تورکمنها دیگر نمی توانستند نظاره گر اعمال تجاوزگرانه آنها باشند، این بود که شروع به نشان دادن اعتراض خویش با ضربه زدن به خط تلگرافی گنبد- چاتلی- اسنقلی و درگیری نظامی با قزاق ها می شدند که البته با سرکوب روبرو می شدند که وحشیانه ترین این سرکوب ها در زمستان 1916 توسط قشون اعزامی از تورکستان توسط ژنرال مادریتوف صورت گرفت که خود بحث جداگانه ای می طلبد و ما را از موضوع اصلی مان دور می کند.

در این شرایط بود که عده ای از سرداران و ییگیت های شجاع تورکمن در عرصه مبارزات ملی خود را نشان می دادند که یکی از آنها آنه گلدی، خان منطقه “ساللاخ” بود که ضربه سختی به منافع روسها زد و شهرت خاصی پیدا کرد.

مسئله حکومت گنبدقابوس یعنی انتصاب حاکم بر این شهر مدتها ذهن تهران را به خود مشغول ساخته بود. تورکمنها از طرف خویش عثمان آخون را به حکومت گنبد انتخاب کرده سواران مسلح در اختیار وی قرار داده بودند ولی حکومت احمدشاه قاجار بر اعزام صمصام الملک بعنوان حاکم بر این شهر پافشاری می کرد. بالاخره با ایجاد شایعه مبنی بر اینکه انگلستان اینکه می خواهد از شرق – خراسان به گنبد حمله کند، سبب دو دستگی و پراکندگی نیروهای عثمان آخون می شوند. در این گیر و دار عده ای از ییگیت های مسلح تورکمن به اداره کمیسیون روسها حمله کرده مقدار متنابهی اسلحه بدست می آوردند که یکی از این مهاجمین به کمیسیون روس، آنه گلدی سردار بود.

با شروع قشونکشی حکومت مرکزی برعلیه تورکمنهایی که تنها خواسته شان اداره سرزمین شان به سبک و شیوه خودشان بیش نبود، هزاران سوار مسلح تورکمن بر ضد این قشونکشی قیام کردند و تا آنجائی که در توش و توان داشتند در مقابل نیروهای اعزامی لشکر خراسان و تیپ ویژه شمال مقاومت کردند که یکی از این مقاومت ها در نزدیکی روستای ساللاخ بوقوع پیوست و در آنجا نیروهای آنه گلدی با تاکتیک “قاچ- قاو— قورت اویونی” تعدادی از سرزبان شاه را بهلاکت می رسانند. سرهنگ زاهدی پس از فتح روستا دستور به آتش کشیدن ساللاخ را می دهد و روستا بکلی نابود می شود حتی انبارهای غله نیز غارت می شود…

آنه گلدی با سواران خود بسوی تپه ماهورهای نواحی مرزی عقب نشینی می کند و از آنجا نقشه حمله به کومیش تپه را می کشد. بنابنوشته ملاغفور آهنگری در کتاب “تورکمنلر تاریخی” آنه گلدی در روز روشن شجاعانه وارد کومیش تپه می شود و با شلیک تفنگ سبب تهییج و تشجبع اهالی می شود. سرهنگ زاهدی خود شخصا پشت تیربار نشسته بسوی سواران شلیک می کند… آنه گلدی مجبور به عقب نشینی می شود و این آخرین حمله وی بسوی قشون ایران بود.

پس از تصرف ترکمن صحرا آنه گلدی به همراه گوکی صوفی و اؤیلیک خان به تورکمنستان پناهنده می شود. مدتی بعد بازمی گردد و در روستای آلتین توقماق در کنار تپه “قورت اینمز” مسکن می گیرد. بنابگفته شاهد عینی (یعنی جنگل کلته که با وی در سال 1362 در کومیش تپه هم صحبت شدم) در اینجا آنه گلدی بهمراه گرگان، جوهر کلته و من [جنگل کلته] زندگی آرامی را شروع می کند. آنه گلدی در این ایام به خان جنید که وارد تورکمن صحرا شده بود کمک می کند و در انتقال آنها به افغانستان یاری می رساند (جنگل کلته یکی از کسانی بود که با قشون خان جنید تا هرات رفته بود)

آنه گلدی مدتی بعد که اوضاع منطقه رو به آرامش می گذارد به زادگاهش روستای ساللاخ  که اینک (بصیر آباد) نامگذاری شده بود بر می گرد.

آنه گلدی خان فرزندی بنام چوفان داشت، همیشه سوار و مسلح بود. می گویند یک روز که با دوستانش مشغول اصلاح سرش بود که چوپان گله خبر می آورد که یک نظامی به زور یکی از گوسفندانش را تصاحب کرده.. با شنیدن این خبر سراسیمه خود را به آن مکان می رساند یک مشاجره ی لفظی صورت می گیرد که در نتیجه چوفان گلوله ای به پیشانی سرباز خالی می کند فرد نظامی بیدرنگ همانجا جان می دهد.

محقق تاریخ تورکمن مرحوم آرمیده در این باره می نویسد:

“بعد از این واقعه آنا گلدی خان و فرزندش به حالت نیمه مخفی اما خبردار و گوش به زنگ به زندگی خود ادامه می دهند. اما چندی بعد دوباره روابط آنا گلدی خان به کمک استوار ملاحسین نیازی (از جمله اولین کسانیکه به استخدام ژاندارمری رضاخان در آمد و از دوستان قدیمی آنا گلدی خان) با سرهنگ احمد خان حکیمی حسنه می شود. مدتی بعد اعتماد آناگلدی خان به نایب نیازی به حدی زیاد می شود که پدر و پسر بی خیال و بی دغدغه به امورات زندگی خود مشغول می شوند. روزی آنا گلدی خان برای شرکت در یک جشن عروسی به همراه چند سوار به روستای قارقی می رود. بعد از صرف ناهار و اقامه نماز ظهر راهی خانه اش می شود. در این بین نایب نیازی به بهانه ی بدرقه ی میهمان سواره آنا گلدی خان را همراهی می کند. درست در شمال روستای قارقی [در نزدیک تپه مؤمن جیک- آ.گلی] در فرصت مناسب آنا گلدی خان را از پشت مورد هدف قرار می دهد و به هلاکت می رساند.”

پس از قتل آنه گلدی خان، فرزندش چوفان بپاخاسته باقیمانده سواران پدر را جمع کرده و به مدت شانزده روز قشون خویش را تا کوه های سونگی داغی در حومه ی مراوه تپه گنبد قابوس عقب می راند و بعد از آن برگشته با عوامل حکومتی درگیر می شود که در یکی از آن درگیری ها شخصی بنام دردی معروف به دروی چاغجا معاون ملاحسین نایب نیازی بود چوفان را داخل رود گرگان بهلاکت می رساند و خود دردی چاقجا نیز در آنجا کشته می شود. مدتی بعد “بأشیم” نوه آنا گلدی خان، پسر چوفان که نوجوانی بیش نبوده، در غروب یکی از روزها به محل زندگی نایب نیازی آمده و به بهانه ی دادن نامه ای، با شلیک اسلحه او را از ناحیه ی کتف به سختی مجروح می کند و نایب نیازی تا آخر عمر از این زخم درد کشیده و به درد آن نیز فوت می کند. حکومت پهلوی از آن به بعد، نایب و بستگانش را از ترس انتقام دشمنانش به محلی جدید که بعدها بنام نیازی مشهور شد یعنی روستای نوبنیاد “نیاز آباد”[نأز آباد] (در جنوب شهر بندرتورکمن فعلی) کوچ می دهد.

محقق تاریخ مرحوم آرمیده که از مقبره این سردار دیدن کرده در یادنامه اش می نویسد:

“آرامگاه این پدر و پسر (آنا گلدی خان  و پسرش چوفان) در میانه ی جاده ی گمش تپه به آق قلعه و در سمت شمالی روستای “آلتین توقماق” درست بر فراز تپه ای قرار دارد. بر سنگ نبشته ی مقبره ی آندو و پدر و پسر تاریخ وفات به ترتیب سنه ی ۱۳۵۱ – ۱۳۵۰ هجری قمری مصادف با سنه ی (۱۳۱۱-۱۳۱۰ هجری شمسی) حک شده است. (از یادنامه مرحوم آرمیده در مجله فراغی)

و اما روایت جنگل کلته از نحوه ترور آنه گلدی سردار

“…اوندان سونگ  قاراغا، آنناگلدینی نایب[1] ایسلأپ :”شو تایدا گوررونگمیز بار گلسین، ساتاشجاق، بیر گوررونگ اتجک دییپ “ملا مردینگ” اؤیونده، قارغئلئ ملا مرد، کؤرلردن. شوندا ناهار ایدیله، چای ایشدیک، داشارئ چئقدئلا، بیله گوررونگ اتدیله. شوندان سونگ دییدی (آنناگلدی): “ایشی بولان ساللاخا گیتسین، بئیله کأ گیتسینگ، منی “نایب” یولا سالجاق، آز ایشی با”دییدی.  آلداپدئر-دا مونئ، قاراض. اوندان سونگ بیز-أ دارغادئق، ساللاخا گلدیک. بیر توپار آطلئ لار ساللاخ-دا قالدئ، بیر توپار آطلئ قارغئ-دا قالدئ، بیر توپارئ اوتاق-بیتاق یایرادئ-دا، یانئندا بیر جؤهر کلته بار، بیر-دا اؤزی، باشغا آدام-دا یوق موندا. نایبی آلیا، گیدیأ بولا. شو ایکیننیدن اؤنگینچیک آنناگلدینی اوروپدئرلا، بو امنیه (ژاندارم) بیله. مؤمن جیک-ده بی. قارغئنگ قایرا یاندا. شوندان اوسام مونئ ایکیننیرأک، بیزینگ قارغئدا اینیمیز باردئ، دوغان اوغلانئمئز، ساللاخا گلدی: “آنناگلدی آتئلدئ” دیییأ، اسن طبیب-دا، همه لر-ده ساللاخدا-دا، “آنناگلدی اوورلوپدئر، شوجره تلکه ایش بولوپدئر، بیزی، واخ یاندان قاووپ آیئردئ-دا، باغتئ یاتئپدئر.” شوندان سونگ گوررونگلشیپ بیز آطلاندئق. قارغا اوغرادئق، اومچالئنگ بأری یاندا عیسی حاجئنگ اوغلئ، عظیم دییأ، پانگ، اول دییدی: “آنناگلدی-ده اورلودئ، جؤهر-ده اورلودئ، بو تایدا ایکیسی باردئ. یارجان کلته بیلن جؤهر-ده اورولدئ. سولطان مأد شیرحان (حؤکومتینگ اومچالئ اوباسئنا تورکمنلردن بللأن وکیلی بولمالئ-آ.گ)، بولار-دا گلدی، “شومات سیز ایزئنگئزا دولانئنگ” دییدی. شوندان اوسام بیز مؤمنجیگه بارئپ، توقماق-دپده آنناگلدی بیلن بئیله کیلری جایلادئق، شوندا مونگ مازارچئلئغئ، دانگا چنلی شونئ جایلاپ، اوندان ارتی-ده مونگ (ایرانئنگ-آ.گ) سربازی، بئیله کیسی، امنیه سی گلدی. بیزینگ بیلن آتئشا-دا بیلمدی، یؤنه سانگا قارا بریپ دوو، هوو داشدا. یاشوللار (تورکمن یاشوللارئ، مأمت آحون، ملجان حان و…آ.گ) گلیپ: “سیز بیر شوندان چئقسانگئز، یئنه بیراصلاح بولماقلئغئنا (یاراشئق) یئنه بیر زادا قاوی بولجاق.”  دییدیلر. اوهام بیز: “بولیا” دیییپ، بیز چئقدئق شوندان. اوبادان چئقدئق هممأمیز، یسیر (آیال-چاغا) بولسا او-دا چئقدئ، آیرئلدئ، حاریجا گچدیلر، اورسا گچدیله (تورکمنیستان بولمالئ-آ.گ). بیز اوهام ایران سرحدینه یولا دوشدیک. بیزه آنناگلدی نینگ اوغلئ چوپان باتیر یولباشچئ بولوپ، سونگئ داغا اوغرادئق..

جنگل کلته یاتلاماسئندا آنناگلدی آجا و اونونگ اوغلئ چوپان سردارا قوشولان قوشغولارئ-دا اوقاپ بردی. نازآبادلئ مـِرِت شاهئرئنگ آنناگدی-آ  قوشان قوشغوسئ:

“اشدینگ ایللر آنناگلدی باتئرئنگ،

آط دِمینه کاپئر چاپان باتئردئر.

باتئردئر، سؤوشد چئقار هونأری،

قانئم کله سیندن قایئران مئنارئ.

پألیواندئر یئقار بییک چئنارئ،

پیلموت بیلن دوغرئ دِپن باتئردئر.

یازغو برسه چاغئیر قادیر آللانئ،

تئمثال اؤزین، مونگه برمز پللأنی.

دوپولاندا بیلمز توپئ، گوللأنی،

یری گلسه یکه قاپان باتئردئر.

مینه ور دؤولتی، دونیأ

آط-یاراغ قویاندا، گؤونی، خئیالئ،

اوزالئنئ گؤرن نیکالئ آیالئ،

دؤرت دورلی آل یانگاق اؤپن باتئردئر.

اولیـغول بولسا اولئ، اولیغئمئنگ باشئ،

اوندان راضیدئر، یاقئنئ، داشئ،

آنناطوواق قارنئبیر قارداشئ،

رشیدلیک نظمین توتان باتئردئر.

آیدار مِرِت یوروکدیر اونونگ آدئ،

طایپاسئ کلته دیر، آج دئر اؤولادئ،

بیر کیشی نینگ فرزند دوغوم مئرادئ،

پدرش، ملا چوپان باتئردئر.

****

آق غالالئ آتاداغلئ نئنگ اوغلئ ملا اسن دیین شاهئرئنگ چوپان سردارا قوشان قوشغوسئ:

“قوچاغئنگ قوچاغئ، مِردینگ مِردی سن

قووردئنگ چاغاسئ، اورسلم-زال، چوپان.

آغلانئنگ آرقاسئ، آزانئنگ عارئ،

گؤنگده آیئرپالان، یرده سال چوپان.                (سال= قایق)

چوپان پأهیملی بول دونیأ بی-وپا،

انه دن-آتادان، قارداش، دوشدینگ-دا جودا.

یوقارسئ سونگئ، آشاغئ دریا،

بیر گیجه-ده آو سالان باتیر، چوپان.

باقئ دونیأ سندن گؤونیم ائشانماز،             (ائشانماق= باور و بستگی )

بیله تاییار قوشاق قوشانماز،

مونگدن تشویش اتمز، بیردن ائشانماز،

سؤوش گونی مونگه تایدئر، باتیر، چوپان.”

 

از تحقیقات مرکز مطالعات تورکمن.

[1]   رضا شانئنگ قوللوغئنا گچن- ژاندارم نایب (استوار) ملا سؤیون نیازئ[أرساری] بیتیرن بو “اولئ حئذماتئ” اۆچین، حکومت کؤپ مال- ملک و یر بریأر.


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن