تورکمن صحرارویدادهاسیاسیملی

آقایان! تأخیر بیش از این به نفع جنبش نیست. بخش سوم

جنبش سالهای 1360—1350

مرکز مطالعات تورکمن- در تمامی دوران یازده ماهۀ فعالیت “ستاد” و “کانون” در تورکمنصحرا که بدرستی از آن بعنوان “حاکمیت دوگانه” یاد می شود، متاسفانه ماه به ماه از رنگ استقلال سیاسی تشکل های سیاسی — کانون و ستاد— کاسته شده تحکم جریانان “پیشگام” و تجمع های پارالل چریکها شدت می یافت. کانون بجز انتشار چندین اعلامیه، کاربرد چندانی نداشت ولی “رقیب” آن “پیشگام” وابسته به چریکها بیشتر در صحنه سیاسی ظاهر می شد. ستاد نیز بجای فراروئی به یک حزب مستقل، بعنوان نماینده دهقانان باقی ماند در صورتیکه این دو تشکل—کانون و ستاد— می توانست در صورت داشتن رهبری قاطع و مستقل، به صورت حزب مستقل در صحنه سیاسی ملت تورکمن شکل بکیرد. که متأسفانه مثل ادوار گذشته آکتیورهای صحنه سیاسی تورکمن صحرا از این فرصت طلائی نتوانستند بدرستی استفاده کنند.

در دو بخش گذشته به منظور فراگیری از تجربیات تاریخی در مورد فقدان تشکل منسجم و رهبری قاطع در سیر مبارزاتی ملتمان به حوادث دوران جمهوریخواهی و سالهای بعداز سقوط دیکتاتوری رضاشاه اشاره کردیم و اینک کمی به حوادث و رویدادهای دوران محمدرضا بار دیگر از منظر جنبش دهقانی مکث می کنیم تا در ادامه بتوانیم حوادث بعداز انقلاب اسلامی را ترسیم نمائیم.

بعداز سرکوبی جنبش توده ای و مصدقی در تورکمن صحرا (1333)، غصب اراضی کشاورزی تحت عنوان “اصلاحات ارضی” آغاز گشت و با گذاشتن افسر کودتاچی بنام تیمسار مزین بر سرنوشت دهقانان، روزگار اشک خونین دهقانان زمین از دست داده و شکنجه شده آغاز شد. کوچ فله ای زابلی ها از یکسو، سیل لاشخورهایی چون محمدفاریابی ها از همدان و ارتشیان و دیگر مرده خواران بسوی تورکمن صحرا آغاز  گشت. مرحوم دکتر منصور گرگانی در کتاب مستند خود بنام “مسئلۀ زمین در صحرای ترکمن” از جنایات مأمورین ژاندارمری جهت سرکوبی جنبش دهقانان روستاهای پیرواش، آتا آباد، گوزان… (مرگ چند نفر و افتادن یک زن به تنور و غارت منازل به بهانه بازرسی…) پرده بر می دارد و بعنوان حقوقدان دعاوی دهقانان را در دادگستری ها دنبال می کند ولی بخاطر دخالت ساواک و دربار نتوانست آنگونه که باید و شاید از حقوق دهقانان دفاع کند.

ما اسنادی از نامه نگاری ها و شکایات دهقانان روستاهای مختلف تورکمن صحرا علیه اداره املاک در اختیار داریم که چسان با انداختن تریاک به منازل دهقانان آنها را به زندان فرستاده زمین هایشان را غصب می کردند. دهقانی بنام قوانج پزهیزگار را در زندان زیر شکنجه می کشند، دهقانان اؤدک دویه جی و عده ای دیگر را به دستور مزین با پای برهنه 24 ساعت روی قالب یخ بطور ایستا قرار می دهند… ما دربارۀ جنایات هژبر یزدانی ها، فاریابی ها اسناد بیشماری در اختیار داریم که چگونه حتی قبرستانها را  به زیر کشت بردند، در گل چشمه سرپاس مختاری جلاد بلای جان مردم شده بود…

منظور از بیان این وقایع این است با وجود سرکوبی شدید دهقانان آنان هرگز از حق و حقوق خود دست نکشیدند و تا حد امکان مبارزات خویش را پیش بردند ولی بخاطر نبود یک تشکل- حداقل دفاع حقوقی از دهقانان- و بالطبع رهبری مبارزات که البته در آن مقطع غیرممکن بود، استثمار شدید دهقانان تورکمن تا مقطع سقوط رژیم پهلوی ادامه داشت.

رژیم محمدرضاشاه اجازه بروز هیگونه افکار سیاسی مخالف را نمی داد حتی احزاب وابسته به دربار چون “ایران نوین” و “مردم”… نیز متحمل نشده آنها را در رژیم تک حزبی “رستاخیز” مستحیل ساخت. در عوض روحانیون شیعه با در دست داشتن امکاناتی نظیر حوزه های علمیه و مساجد و تکایا می توانستند انتقاداتی را بر رژیم می کردند، ولی انقلابیون دیگر چاره ای جز فعالیت مخفی و زیرزمینی نداشتند این بود که در دمدمه های ظهور انقلاب، رهبری بدست روحانیونی افتاد که حاضر به تقسیم قدرت با دیگر انقلابیون نبود.

این مسئله در تورکمن صحرا و در بین فعالین جنبش نیز تأثیر خود را گذاشت. آثار سرکوبی شدید دوران توده ای ها و مصدقی و جنایات سرلشکر مزین هنوز در اذهان مردم فراموش نشده بود، آنان به فرزندان خود تأکید می کردند که دنبال ماجراجوئی سیاسی نباشند که تجربه اش تلخ است و  بدین ترتیب بازهم فرصتی طلایی از دست رفت. بدین معنی که از روزهای پرتلاش جنبش ضدشاه و باز شدن فضای نسبتا باز سیاسی دوران نخست وزیری آموزگار، در تورکمن صحرا روحانیون مرتجع با چماق به اعتصاب معلمین و دانش آموزان حمله می کردند(در کومیش دفه خود شاهد هجوم ملاهای چماق بدست به صف معلمین اعتصابی بودم) حتی پس از فرار شاه از ایران اعلامیه هایی از آخوند نقشبندی ساواکی در تورکمن صحرا پخش میشد که در آن علنا مخالفت برعلیه سلطان وقت را حرام و زن وی به او طلاق است و از این چرندیات…که عدم باور به خویشتن و ظرفیت انقلابی خویش سبب شد که آنه قلیچ آخون ها آن راهپیمائی کذایی ساواک ساختۀ 20 بهمن گنبد را براه انداخته ضربه بزرگی به آیندۀ جنبش تورکمن بزند.

تنها این وسط جوانان پرجوش و خروش و  دانشجویان تورکمن دانشگاههای مختلف بود که در اعتراضات دانشجوئی شرکت کرده و با نیروهای انقلابی چپ آشنا شده افکار و ایده و آرمانهای آنها را با خود به میان تورکمنها آوردند. در آن مقطع این تنها منبع و چشمۀ انباشت آگاهی انقلابی راستین بود که جوانان تورکمن از آن الهام می گرفتند. بخشی دیگر از قشر فرهنگیان و روشنفکران تورکمن به دنبال ایجاد کانون هایی از نوع فرهنگی، نظیر انجمن های فرهنگی، کانون فرهنگی بودند که بالاخره این دو نیروی انقلابی اندکی پس از پیروزی انقلاب تشکلی بنام “کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن” را بنیانگذاری کردند. دهقانان زجرکشیده نیز پس از فرار فئودالها به بازپسگیری زمین های آبا و اجدادی خویش دست زدند که بنابه رهنمود های انقلابی، “شوراهای روستائی” یا “شوراهای دهقانی” را برپا ساخته سپس در اتحادیه ها جمع شده و در نهایت “ستاد مرکزی شوراهای ترکمن صحرا” در صحنۀ سیاسی تورکمن صحرا ظاهر گردید. در واقع “کانون” و “ستاد” نخستین تشکل های سیاسی مستقل در تاریخ جنبش معاصر تورکمنصحرا بودند که از همان ابتدا حکومت تاب دیدن و تحمل یک حرکت مستقل در جامعۀ تورکمن را نداشت و نمی توانست آنرا ببیند و برای نابودی آن از همان ابتدا نقشه می کشید. عاملی که عملی شدن نقشۀ جنایتکارانه رژیم علیه تشکل سیاسی ملت تورکمن را تسهیل کرد همانا نفوذ جریان چریکی در صف جنبش بود که از آن بعنوان بهانه استفاده شد. چرا این بهانه داده شد؟ اینجاست که ما بازهم به مسئلۀ نقش رهبری باید اشاره کنیم.

جنبش دانشجوئی از همان ابتدا با نام “فدائیان ترکمن” موجودیت خود را اعلام کرد. یعنی خود را شاخه ای یا شعبه ای از چریکهای فدائی اعلام کردند و در پای اعلامیه هایشان امضای چریکهای فدائی- شاخۀ ترکمن صحرا را می گذاشتند. این جریان در تمامی آکسیون های سیاسی دقیقا از دیدگاه چریکهای فدائی شرکت می کرد. از عدم شرکت در رفراندوم آری یا نه (فروردین 58) تا حمایت از کاندیداتوری مسعود رجوی مجاهد در انتخابات ریاست جمهوری (بهمن 1358) که سازمان چریکهای فدائی حمایت  از آن را تبلیغ می کرد. این دنباله روی سیاسی متأسفانه ماجراجوئی هایی را بدنبال آورد که به تراژدی ترور رهبران شوراها توماج، مختوم، واحدی و جرجانی منجر گشت.

در تمامی دوران یازده ماهۀ فعالیت ستاد و کانون در تورکمنصحرا که بدرستی از آن بعنوان “حاکمیت دوگانه” یاد می شود، متاسفانه ماه به ماه از رنگ استقلال سیاسی تشکل سیاسی — کانون و ستاد— کاسته شده تحکم جریانات “پیشگام” و تجمع های پارالل چریکها برهبری اسنفدیار کریمی – رفیق فریدون ها شدت می یافت. “کانون” بجز انتشار چندین اعلامیه کاربرد و فونکسیون چندانی نداشت ولی “رقیب” آن “پیشگام” وابسته به چریکها بیشتر در صحنه سیاسی- تظاهرات، تجمعات، شعارنویسی… ظاهر می شد. ستاد نیز بجای فراروئی به یک حزب مستقل بعنوان نماینده دهقانان باقی ماند در صورتیکه این دو تشکل—کانون و ستاد— می توانست در صورت داشتن رهبری قاطع و مستقل، به صورت حزب مستقل در صحنه سیاسی ملت تورکمن شکل گرفته اهداف کانون و ستاد را در برنامه های خود جای دهد. که متأسفانه مثل ادوار گذشته آکتیورهای صحنه سیاسی تورکمن صحرا از این فرصت طلائی نتوانستند بدرستی استفاده کنند.

یک مثال ساده. در اسفند 1357 انقلابیون تورکمن در بندر، با تغییر نام این شهر از بندرشاه به بندرتورکمن برای همیشه نام تورکمن را در لوای اسم یک شهر به مردم هدیه کردند، اگر دور اندیشانه عمل می شد و بجای نشر یک تراکت که – “ترکمن صحرا از دریا تا جرگلان بعنوان یک استان برسمیت شناخته شود”، رژیم را در برابر کار انجام شده قرار داده و استان “تورکمن صحرا” یا “استان تورکمن” را اعلام می کردند، شاید امروزه بجای “گلستان” استانی بنام خود تورکمنها ثبت می شد.

در مقطع سال 1358 نیروهای انقلابی تورکمن با از دست دادن یک فرصت طلائی صرفا و صرفا پیروی از سیاست فدائیان— همانند 1323 پیروی مطلق از حزب توده— نتوانستند تشکل سیاسی مستقلی را براه اندازند. اگر در آن دوره از وجود روشنفکران مستقلی چون دکتر منصور گرگانی ها، رحمانقلی سیدی ها، ایرانپورها…(بجای زدن انگ شاه دوستی به آنان) و یا بجای اتکای مطلق به چریکها، با سازمان های سراسری دیگر نظیر جامعۀ حقوقدانان و دیگر سیاسیون دمکرات ارتباط برقرار می شد، می توانست سیر حوادث شکل دیگری بگیرد.

در بحبوحۀ جنگ اول طالقانی بعنوان پیام صلح و آشتی به تورکمن صحرا نیامد، علت نیامدن وی نبود یک رهبری مشخص جنبش اعلام شد. واقعیت این بود که در آن مقطع از هر کسی صدای مختلفی بگوش می رسید، هماهنگی سیاسی درکار نبود، چریک عباس هاشمی که برای رهبری به تورکمن صحرا فرستاده شده بود، بدون شلیک یک گلوله در جنگ اول، تسلیم و اسیر کمیته چی ها شد، و خیلی سخن های ناگفته بسیاری هست که در اینجا نمی خواهم وقت خوانندگان را بیش از این بگیرم و فقط با تأکید بر این که فقدان رهبری قاطع و آینده نگر و نبود یک حزب مستقل سیاسی به سرکوبی وسیع و شدید منجر گشت که با زندان، شکنجه و تیرباران ها و جلای وطن ها این دوره از جنبش موقتا پایان یافت.    

آ. گلی

14آپریل 2021

ادامه دارد— بحث بعدی جنبش در دوران مهاجرت

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن