
DESSIDENT ŞAHIRA ANNASOLTAN KEKILOWANI YATLAP
On iki ýyllap dälihana tussaglygynda saklanan
we şol ýerde aradan çykan, Türkmeniñ
göreşjeñ şahyrasy Annasoltan Kekilowanyñ pajygaly ykbaly
Dönmerin öz pikrimden,
Atsalar-da ýanýan oda,
Ömür boýy hyzmat etjek,
Ynsan diýen belent ada.
Makalanynň doly görnüşi
Annasoltanyň sözlerine döredilen aydim…. Bu aydym soňra radioden berilmek gadagan edilyär
ماقالانئنک سس یازغی گؤرنوشی
درباره آنناسلطان بفارسی:
آننا سلطان ککیلوا بسال ١٩٤٢ در روستای کؤشی بدنیا می آید. استعداد خاص او از همان دوران نوجوانی بروز کرده و او نخستین اشعار خود را در همان دوران تحصیلات ابتدایی می سراید. وفادارترین خواننده و شنونده اشعار او مادرش اوغول گرک ( Ogulgerek ) بوده که از زمره زنان روشنفکر بشمار می آمده است. او اشعار قدیمی را برای فرزندان خود بازگو میکرد که این امر تأثیر بسزایی در علت شاعر گردیدن آننا سلطان داشته است. خود آننا سلطان در این باره میگوید : « مادر جان، تو با نغمه های داستان گونه ات، شوری بی انتها، خوشبختی و امید روشنی را بمن هدیه کردی. تو مرا با این هدیه خود در زیر این آسمان آبی به راهی طولانی رهنمون ساختی، برای همین در مقابل تو به زانو می نشینم. »
آننا سلطان بزودی آوازه شهرت گردیده و اشعار زیبای او در مطبوعات جمهوری با اشتیاق فراوان بچاپ میرسند. او در نخستین اشعار خود،روستای محل تولد خود و زیباییهای کوههای آن را توصیف میکند. آننا سلطان از همان اوان شعرپردازی ، ضمن وصف زیباییهای طبیعت، در عین حال افکاری فلسفی را نیز به میان کشیده و این افکار را با کوهها، درختان و پرندگان در میان میگذارد:
بیزینگ غاپیمئزدان داغلار گؤرونیأر،
شول داغلانگ هم اؤز یوره گینینگ داغی بار.
چابغالار جار یاسان دره لرینینگ،
آلمالی، اینجیرلی گؤزل باغی بار.
چاپ اشعار وی درهنگام تحصیل او در دانشکده زبان دانشگاه دولتی ترکمنستان به امری عادی تبدیل میگردد. در همان ایام، اشعار او در روزنامه های « مئدام تاییار » ، « یاش کومونیست » ، « ادبیات و صونغات »، ودر مجله « سوویت تورکمنستانینگ عایاللاری » بچاپ میرسند. البته در معروفیت او در سطح جمهوری نمیتوان وابستگی او به خانواده ککیلف را نادیده گرفت، اما آننا سلطان آنطور که پیداست هیچگاه این امر را مورد سوء استفاده قرار نداده وهم درفعالیت ادبی و هم زندگی شخصی خویش راه خود را می پیماید. در این باره خود شاعر میگوید:
اگر- ده منگ بولجاق بولسا دوشمانئم،
آژدارها دک بلنت بولسون دونیأده.
کول اوستونده اوتوراندان بی مازا،
غووودیر اؤزونگی اوقلانئنگ اودا.
آننا سلطان دختر کوچک سیت ککیلف، سید، برادر بزرگ شالی و آمان ککیلف است. بهمین جهت، اشعار نخست او تحت نام خانوادگی سیدوا بچاپ میرسند. او پس از ورود به دانشگاه، در سن ١٩ سالگی ازدواج کرده و از آن پس اشعار خود را با نام خانوادگی الیاسوا چاپ میکند. اما در سال ١٩٦٨ پس از جدایی از همسرش، او نه نام خانوادگی قبلی خود یعنی سیدوا، بلکه نام خانوادگی پدرش ککیلوا را بعنوان تخلص شاعری خود برمیگزیند.
در این باره یکی از علمای ترکمنستان چنین توضیح میدهد: « اخبار ناگوار مربوط به آننا سلطان زمانیکه وی در روزنامه مئدام تاییار کار میکرد آشکار گردید. در این ایام شایعه گردید که او اشعاری سیاسی می سراید و همچنین گفته میشد که رفتار و حتی لباس پوشیدن او کمی غیر عادی است. اما به خاطر حیثیت آمان ککیلف کاری به او نداشتند و با واسطه گری آمان ککلیف تذکراتی به او داده شد. در این ایام هنوز اشعار و کتب او ممنوع نشده بود، اما در ادامه ، مأموران حکومتی به آمان ککیلف متذکر شدند که اگر شما جلوی کارهای او را نگیرید، ما خودمان چاره ای برای آن خواهیم اندیشید. آمان ککیلف هم این تذکرات را با آننا سلطان در میان گذارده و به او یادآور میشود که اگر تو به سخنان من گوش نکنی، پس از آن از من انتظار کمک نداشته باش. پس از آن ، اوضاع آننا سلطان دچار دگرگونیهایی گردید، بزودی او را از روزنامه مئدام تاییار اخراج کردند و حتی با وخامت اوضاع او، خانواده ککیلف هم او را از خویشاوندی با خود طرد نمودند ».
نخستین کتاب اشعار آننا سلطان ککیلوا بسال ١٩٦٨ تحت نام « زنانلار » بچاپ میرسد که با استقبال فراوان روبرو میگردد. او اشعارش را بزبان روسی بچاپ درآورده و خود او اشعارش را از زبان ترکمنی به روسی ترجمه کرده است. شهرت واقعی آننا سلطان بعنوان یک شاعر منتقد حکومت بدنبال چاپ دومین کتاب شعرش بنام « غارا ساچلارئم » بسال ١٩٧١ نمایان میگردد. اما او نمی تواند شاهد شهرت خود برای مدت زمان زیادی گردد و از شنیدن آهنگهای با اشعار خویش لذت برد. در این ایام او را بخاطر داشتن افکار ضد حکومتی تحت نظر میگیرند.
آننا سلطان در سال ١٩٧٠، در طی نامه ای خطاب به کمیته مرکزی حزب کمونیست ترکمنستان،برخوردهای ناعادلانه نسبت بخود را ابراز میدارد که حاصلی عاید نمیگردد. پس از آن، او در ماه مارس سال ١٩٧١ نامه ای به نوزدهمین کنگره نوبتی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی می نویسد. بنا به اطلاعات موجود، آننا سلطان در طی ده روز از برگزاری این کنگره دو بار نامه می نویسد. آنچه که از مضمون این دو نامه برمی آید اینکه، آننا سلطان در آنان در باره بی حقوقی زنان ترکمن، غالبیت حاکمیت مردسالاری، عدم امکانات رشد برای زنان در جمهوری و بر چشم پوشی و نادیده گرفتن این حقوق از سوی مسئولان حکومت اشاره نموده است.
بدنبال نامه های آننا سلطان به حزب کمونیست اتحاد شوروی، هیأتی جهت تحقیق پیرامون گفته های او از مسکو عازم ترکمنستان میگردد. هیأت مذکور فعالیتهای حزب کمونیست ترکمنستان و همینطور وضعیت زنان ترکمن را مورد کنکاش قرار میدهد. اما دبیر اول وقت حزب کمونیست ترکمنستان، محمد نظر غفوراف با دروغ بافی ها و بیان این مسئله که نویسنده نامه مذکور فردی روانی و بیمار است، هیأت فوق را بر عادی بودن اوضاع قانع میسازد. پس از آن، وضعیت آننا سلطان بمراتب وخیم تر شده و از سوی مأموران سازمان امنیت ترکمنستان تحت مراقبت دائم قرار میگیرد. چاپ اشعار او در کلیه مطبوعات ترکمنستان ممنوع گردیده و اینطور وانمود میگردد که گویا استعفای او از کار با روزنامه « مئدام تاییار » بنا به تقاضای خود او بوده است.
تحقیقات بی تفاوت مابانه هیأت ارسالی از مسکو، آننا سلطان را وامیدارد که نامه دیگری خطاب به کنگره حزب کمونیست شوروی بنویسد. او در نامه خود بار دیگر بر وضعیت وخیم جدی زنان ترکمن و تداوم برخوردهای فئودالی نسبت به زنان و همینطور برخوردهای غیر مسئولانه هیأت اعزامی از مسکو اشاره می نماید. مضاف بر آن وی در نامه اخیر خود تأکید میکند که اگر به نامه او برخوردی جدی صورت نگیرد، وی از آن پس خود را بعنوان یک شهروند اتحاد شوروی به حساب نخواهد آورد که بیان این جمله بنظر میرسد سرنوشت نهایی آننا سلطان را رقم زده باشد.
مقامات مسکو با خواندن سطور فوق دچار وحشت میگردند، زیرا در همان ایام افرادی چون آندره ساخاروف ( فیزیکدان) ، آلکساندر سولژنیتسکی ( نویسنده ) و بسیاری دیگر از روشنفکران، حکومت شوراها را مورد انتقاد قرار داده بودند. دولت شوروی بجای بررسی موارد مطروحه از سوی آننا سلطان، اوضاع را بمراتب برای او سخت تر کرده و او تحت مراقبت شدید و مطلق امنیتی ک.گ.ب قرار میگیرد، بطوریکه حتی بسیاری از دوستان او در عشق آباد از رفت و آمد و دیدار با او پرهیز میکنند. با مشاهده وضعیت فوق، آننا سلطان بعنوان اعتراض ، انصراف خود را از شهروندی اتحاد جماهیر شوروی اعلام میدارد. پس از آن او به مسکو رفته و با ناراضیان مشهور حکومت دیدار میکند. بنا به برخی اطلاعات، فردی که آننا سلطان را با ناراضیان حکومت در مسکو آشنا نمود ،النا بوننر( Elena Bonner) بود که اساسا خود وی شهروند ترکمنستان بوده و در ١٥ ماه فوریه ١٩٢٣ در ماری بدنیا آمده است. علاوه بر آن، این احتمال هم وجود دارد که وی در مدت اقامت خود در مسکو در منزل ساخاروف بسر برده است، زیرا سرنوشت ساخاروف بنوعی با ترکمنستان مربوط میباشد ، از آنرو که بدنبال جنگ جهانی دوم، دانشکده فیزیک دانشگاه مسکو به عشق آباد منتقل میگردد و بدین ترتیب ساخاروف در سال ١٩٤٢ تحصیلات عالی خود را با اخذ دیپلم در ترکمنستان به پایان میرساند.
آندره ساخاروف و النا بوننر در سال ١٩٧٠ با یکدیگر آشنا گردیده و درماه ژانویه سال ١٩٧٢ ازدواج میکنند و پیوند سرنوشت آنان با ترکمنستان از عواملی است که آشنایی آننا سلطان با ناراضیان مقیم مسکو را فراهم می آورد. درست در همین ایام، آننا سلطان با مراجعه به سفارت انگلستان از آن دولت تقاضای پناهندگی سیاسی می نماید که بنا به برخی دلایل با تقاضای او موافقت نمی گردد. بدنبال آن، آننا سلطان به عشق آباد بازمیگردد. در ٢٦ اوت سال ١٩٧١ آمبولانسی در مقابل منزل آنان توقف کرده و آننا سلطان را با دستهای بسته و بزور داخل ماشین کرده و به تیمارستان می آورند.
بدین ترتیب روزهای سیاه بر زندگی آننا سلطان حاکم گردیده و او را بعنوان دشمن ترسناک حکومت از جامعه منزوی میکنند. جامعه ترکمن در ایام حیات او برای همیشه او را فراموش میکند و مبارزات او بر علیه چنین رژیم توتالیتاری از خاطره ها محو میگردد. رژیم شوراها از این شاعر آزاده انتقام سختی میگیرد و برای خلاصی همیشگی از وی ، او را در تیمارستان زندانی میکند. به وضعیت اسفناک آننا سلطان، نه از خویشاوندان، نه از دوستان و یاران، نه از همکاران مطبوعاتی و نه از جامعه ترکمن هیچگونه کمکی نمی گردد.
با این وضعیت پیش آمده برای آننا سلطان همگان با سکوت خود به اصطلاح کنار می آیند و تنها یک فرد در مقابل این سکوت به عصیان برخاسته و در راه عدالت خواهی و نجات آننا سلطان گام به میدان رزم میگذارد و آنهم کسی غیر از مادر آننا سلطان، اوغول گرک نبود. اوغول گرک ٧٢ ساله در طی نامه ای به مسئول بخش بین المللی حزب کمونیست شوروی نیکولایف، و همینطوررئیس سازمان وقت امنیت ( ک.گ.ب) آندره پف، اتهامات واهی دال بر دیوانه بودن دخترش را رد کرده و سلامتی کامل او را عنوان می نماید. وی در نامه خود اشاره میکند که پزشک تیمارستان سلامتی دخترم را تأیید میکند، ولی در گزارش کمیته مرکزی حزب کمونیست بر خرابی سیستم عصبی او اشاره گردیده و از دخترم نوشتن تأییدیه ای در این رابطه را طلب میکنند و تهدید میکنند که در صورت انصراف آننا سلطان از نوشتن چنین تأییده ای، او برای همیشه در این تیمارستان باقی خواهد ماند که دخترم نوشتن چنین متنی را رد میکند.
اوغول گرک در پی اقدامات خود، نسخه ای از نامه اش را در اختیار ژورنالیستهای خارجی قرار میدهد. اخبار و گزارشات مربوط به آننا سلطان در مطبوعات خارجی بچاپ می رسند، اعتراضاتی صورت گرفته و آزادی او طلب میگردد، ولی حاکمیت شوروی توجهی بدانان نمیکند.
در همین ایام هیأتی از مرکز به ترکمنستان آمده و جویای حال آننا سلطان میگردند که مقامات محلی با بیان این مسئله که او دیوانه است و حتی بردی کربابایف را هم مورد انتقاد قرار داده است، هیأت مذکور را توجیه می نمایند. بدین ترتیب، آننا سلطان بیش از ١٠ سال در این تیمارستان بسر برده و عاقبت در ٣٠ نوامبر سال ١٩٨٣ بسن ٤١ سالگی در همین تیمارستان وفات مینماید.
آننا سلطان ککیلوا در اواخر سال ١٩٧٤ بعنوان عضو افتخاری کانون نویسندگان بین المللی بخش هلند بنام «PEN » برگزیده میشود. او در یکی از اشعار خود که گویا از سرنوشت محتوم خود اطلاع داشته، خطاب به خوانندگانش چنین میگوید:
من اؤلسم- ده، اؤلمز آصلا عاصئر لار،
من اؤلسم- ده، اؤلمز آصلا نسیللر،
منی یاغشئلئقدا یادلاسا بیری،
دیری من، دیری.
ترجمه: احمد مرادی