
بیاد محمد برازنده قجق
بهار و شاعر خلقی مان- به همراه فایل صوتی شاعر!
روزهای آخر هفته را در روستای زادگاهش کانون گرم خانواده و نیز پای صحبت روستائیانش میگذراند. ضمن گفتگو با آنها مشوق و محرک شان است تا بهر طریق ممکنه آنها به مقامات دولتی فشار بیاورند تا برایشان جاده، برق و آب آشامیدنی فراهم کنند. همه دوستش دارند و سخنانش را با دل و جان می پذیرند، نامه مینویسند و دسته جمعی آنرا امضا میکنند. و باز سوژهای دیگرو شعری دیگر زاده میشود.
برازنده، شاعر جوان و مردمی خلق ترکمن بسال ۱۳۳۰ در روستای داشلی در خانوادهای فقیر دهقانی دیده به جهان میگشاید. محمد تا سیزده سالگی بهمراه پدر پیر و برادر زحمتکش بزرگترش روی قطعه زمینی که تنها منبع درآمد خانواده است، بکار پرداخته و با شیوه کار با بیل و کلنگ چهار شاخ و داس چهارپا و خیش آشنا میشود.
محمد تحصیلات ابتدایی خود را تا کلاس پنجم نزد سپاهی دانش روستا میگذراند. سپس در کلاس ششم دبستان امیر کبیر گنبد ثبت نام میکند. رنج پیاده روی بین مدرسه و روستا را با عشق به آموختن روزی دوبار هموار میسازد. برازنده در میان همکلاسهايش جزء ممتازترین شاگرد بشمار میآمد. یکبار در یکی از ساعات درس انشا، استعداد هنری خود را نیز با سرودن شعری در وصف طبيعت زيبای ترکمن صحرا که پوشیده از گلهای وحشی لاله شقایق است، نشان میدهد. گیرایی نخستین شعر شاعر جوان، چنان بود که در روزنامه دیواری مدرسه هم درج میگردد.
محمد جوان زنده دلی بود که ذهنی پویا و روحی حساس داشت. هنوز سال اول متوسطه را میخواند که با رفتن به روستاهای دورافتاده و یافتن دوست و آشنا در آنجا، پای صحبت و درد دل مردان و زنان پیر و سالخورده نیز دختران قالیباف می نشست که از رنجها و آلام خود غصهها داشتند. تجلی این مصاحبتها، اشعاری بود که شاعر شب هنگام بوقت بازگشت، تمامی آنچه را که با پوست و گوشت خویش لمس کرده بود، به نظر میکشید.
هفته ای نبود که در برنامۀ “شعر و موسیقی” رادیو گرگان از او شعر، مقاله یا گزارشی درباره روستاهای مختلف تركمن صحرا خوانده نشود. زمانی شرح بدبختی و پریشانی “تاوشان” بیوه نگونبختی را که با وجود داشتن چندین طفل خردسال توسط پدر و مادر به ازدواج مجدد وادار میگردد، از زبان خود او بازگو میکند و مسببین را هدف طنز شماتت آمیز شدید خویش قرار میدهد. گاهی دیگر، نبود آب آشامیدنی، برق، درمانگاه و مدرسه آنهم در عصر به اصطلاح تمدن بزرگ در این یا آن روستا را بیاد انتقاد میگیرد. پاسی از شب را با مطالعه روزنامه و کتاب میگذراند و پاسی دگر را به تنظیم لاله ها و ترانههای دختران جوان، حکایات پیرمردان و پیرزنان، بازیهای جوانان و کودکان روستاها میپردازد. سر سفره صبحانه که مینشیند كابوس “گم شدن آق مایای” خیالی تنها شتر شیرده خانواده در یکی از روزهای سرد و سخت زمستان و تلاش خود برای یافتن آنرا بصورت شعری بس گویا در میآورد.
هم آمیختگی اندیشه و احساس شاعر با درد و زندگی مردم در هر زمان و مکان از زندگی اش نمودار است. چنین است که بوقت زنگ تفریح به درد دل یکی از همکلاسهایش که دلباخته دختریاست، گوش میدهد. همکلاسیاش هم با مخالفت والدینش با این دختر و هم اصرار آنها برای ازدواج هر چه زودتر با دختر مورد پسند خودشا ن، مواجه است. باز شعرمایهای دگر. شاعر ظهر که بخانه باز میگردد با سرائیدن شعری بنام “شاه قلی” یکی از مسائل اجتماعی جامعه و مربوط به ازدواج جوانان را طرح مینماید.
روزهای آخر هفته را در روستای زادگاهش کانون گرم خانواده و نیز پای صحبت روستائیانش میگذراند. ضمن گفتگو با آنها مشوق و محرک شان است تا بهر طریق ممکنه آنها به مقامات دولتی فشار بیاورند تا برایشان جاده، برق و آب آشامیدنی فراهم کنند. همه دوستش دارند و سخنانش را با دل و جان می پذیرند، نامه مینویسند و دسته جمعی آنرا امضا میکنند. و باز سوژهای دیگرو شعری دیگر زاده میشود.
بیاد روزهای گذشته، فاصله روستا تا شهر را پیاده طی میکند. از میان گندمزاران و گلهای صحرای میگذرد، شاد و خندان از طبیعت زیبای دشت وارد شهر میگردد و به اطاق اجاره ای خود که یکی از حجرههای مسجد است داخل میشود و هنوز سرمست از اینهمه زیبایی است که شعر “گولألک” در وصف آنچه دیده، سروده میشود.
عرصه کار و آثار شاعر منحصر به شعر نیست. او احساس و ادراک خود را در قالبهای دیگری از ادبیات و هنر نیز قلم و رقم میزند و این چنین است که وقتی دیوان مختومقلی را ورق میزند، شعر “گیدیجی بولمای” او را میخواند ، درباره آن مقالهای مفصل مینویسد، یا روزی زندگی دهقان زحمتکش را که تحت ظلم و ستم بیحد فئودالی روزگار مشقت باری را دارد، در نمایشنامه “مرگ خان” ترسیم میکند و چه زمانیکه برنامه انتقادی “مراد غایزا و بیبی دایزا” را در رادیو گرگان تدارک میبیند. استعداد او در این زمینه ها نیز آشکار میگردد . با اینحال کار عمده برازنده در زمینه شعر میباشد.
چه ماهرانه شعر “آت اوغلان” را با الهام از چابك سواران ترکمن خلق میکند یا به همان اندازه که در شعر “بای و چوپان” آمال و آرزوهای چوپانی را که از حد خوردن چای شیرین با نان شهری، فراتر نمیرود، با استادی کامل بیان میکند. در شعر “غارپیز” نیز چیره دستی خاصی در بیان طنزآلود و سرگرم کننده از خود نشان میدهد و از چوپانی سخن میگوید که در نتیجه کار و تلاش و زحمات فراوان موفق به چشیدن حاصل کار خویش میگردد.
برازنده در سال ۱۳۵۴ بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، تحصیل خود را در رشته علوم تندرستی دانشگاه آزاد مرکز گنبد، ادامه میدهد در محیط دانشگاه نیز مورد احترام استادان و دانشجویان بود. او علیرغم گرفتاریهای روزانه، شبها به روستای خود میآمد و با دایر کردن کلاس برای بزرگسالان بیسواد، آنی از سوادآموزی آنها غافل نبود. او اوایل سال ۵۷ آثار خود را در مجموعه “پرواز” به نظم و نثر گرد آورد، زهی تاسف که آخرین کارش شد زیرا واقعهای رخ داد، واقعهای جانگداز. روز هفدهم دیماه همان سال روز انتشار مجدد مطبوعات وقتی برای خرید روزنامه با موتورسیکلت عازم شهر بود، بعلت لغزندگی جاده تایر موتور سر میخورد و موتور واژگون میشود، سر برازنده شدیدا به زمین اصابت میکند و دچار خونریزی مغزی میگردد، بعد از چهل و سه ساعت پیکار با مرگ سرانجام در حالت اغما و بیهوشی در 19 دیماه 1357 دیده از جهان فرو میبندد. روز بیستم دیماه ۵۷ طی مراسم باشکوهی پیکر او توسط هزاران تن از مردم تشییع شد. هفتم او را در دانشگاه آزاد برگزار کردند که شمـــــــار شرکت کنندگان حاکی از قدرشناسی عمیق مردم از شاعرشان بود.
منبع: تازه یول شماره 8 ( دی 1369)
بازنشر مقاله: مرکز مطالعات تورکمن
سوئد. 16 مارس 2023
سنگ مزار شاعرمان که اخیرا به همت دوستان داخل و خارج وی تهیه و نصب شده است: